ابزار لودینگ وبلاگ

|

ابزارهای وبلاگ نویسی

با جدایی هیچی تموم نمیشه

























با جدایی هیچی تموم نمیشه

Separation does not mean the end of our love

که هزار دردِ مرا
آغوش تو درمان است...

نوشته شده در شنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۴ساعت 10:22 توسط اهورا|

«خُرَم آن کَس که در این مِحنت‌گاه
خاطری را سببِ تسکین است.»

نوشته شده در چهارشنبه دوم مهر ۱۴۰۴ساعت 19:33 توسط اهورا|

با این همه تنهایی
چگونه بگریزم از مرگ،
وقتی در آغوش واژه‌ای
غم انگیزتر از مرگ پناه گرفته‌ام
واژه‌ای چنان دردآور چون “حسرت” !

👤قاسم پارسایی فر

نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۴۰۴ساعت 14:25 توسط اهورا|

اون میدونه دوستش دارم؛
ولی من بیشتر از چیزی که اون میدونه
دوستش دارم…🤍

نوشته شده در جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴ساعت 22:32 توسط اهورا|

دقیقا
مثل خیلی چیزای شخصی،
هر کسی
یه "درد"
شخصی‌ هم داره
که هیچ کسی
جز خودش
نمیتونه
عمیقاً اون رو
درک کنه
و بفهمه

نوشته شده در شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۴۰۴ساعت 23:0 توسط اهورا|

اسم تو برای من مقدسه
تا نفس تو سینه پرپر میزنه

نوشته شده در جمعه هفدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 21:30 توسط اهورا|

نجاتم
بده،
پیش
از
آنکه
تمام
من
به
مرگ
تبدیل
شود!

نوشته شده در یکشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 23:51 توسط اهورا|

سکوت
پناهگاهی‌ست
ناشناخته،
برای
انسان‌هایی که
رنجی عمیق را
تاب آورده‌اند 🩶

نوشته شده در سه شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۴ساعت 22:39 توسط اهورا|

photo-2025-07-02-15-20-04

این روزها برای دوام آوردن نیازی به کلمات ندارم

یک آغوش مطمئن و محکم مرا کفایت می‌کند.

نوشته شده در چهارشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۴ساعت 15:24 توسط اهورا|

من میخواستم بوسیده بشم،

ولی دارم پوسیده میشم

نوشته شده در دوشنبه نهم تیر ۱۴۰۴ساعت 10:17 توسط اهورا|

باشد
که
غم
خجل
شود
از
صبر
قلب
من

نوشته شده در شنبه هفتم تیر ۱۴۰۴ساعت 15:22 توسط اهورا|

جان ببر آنجا که دلم برده‌ای...🩶

نوشته شده در سه شنبه سوم تیر ۱۴۰۴ساعت 11:29 توسط اهورا|

کجا بمیرم
که با بوسه‌های تو
چشم باز کنم؟

نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۴ساعت 3:6 توسط اهورا|

یه کاری واسه من بکن

آخه نسخ بغلتم...

نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۴ساعت 15:34 توسط اهورا|

‏گر سَر برود
زِ سَر ، هوایت نرود

نوشته شده در دوشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۴ساعت 21:28 توسط اهورا|

امّا برای من، تو آن همیشه‌ای…

نوشته شده در دوشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۴ساعت 21:23 توسط اهورا|

همه چی،
تکرارش خسته کنندست؛
جز یاد تو!
چون فراموش نمیشه..
عشق تو،
غم تو،
حس تو،
مغز ذخیره میکنه،
لذتش به یادگار میمونه

تا ابد

نوشته شده در سه شنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۴ساعت 23:39 توسط اهورا|

خوشا به‌حال شهری که «تو»
جزئی از شب‌هایش هستی..

نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 22:45 توسط اهورا|

بغل خونه
تا ابد زخمت
یادگار ماند...

نوشته شده در شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 11:45 توسط اهورا|

ندهم چنین غمی را

به هزار شادمانی...

نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۴ساعت 11:7 توسط اهورا|

یاد تو پناه است
امن است
اضافه میکند بر امیدواری‌ام
شاخه های خشک تنم را
به شکوفه مبتلا می کند
همین است که به یادت می افتم
گل میکنم
از بهار سر در می آورم...🩶

نوشته شده در شنبه بیست و سوم فروردین ۱۴۰۴ساعت 10:52 توسط اهورا|

‌بغلم کن که دلم جانِ دگر می‌خواهد...

نوشته شده در سه شنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۴ساعت 11:43 توسط اهورا|

گفتند او را توصیف کن:
گفتم، او جان میدهد به تن خسته‌ی من

نوشته شده در شنبه بیست و پنجم اسفند ۱۴۰۳ساعت 11:34 توسط اهورا|

تمام من از آن اوست
اویی که نیست از ان من
تمام من کنار اوست اویی که نیست کنار من
یار مرا دیدی اگر
رسان به او سلام من
به او بگو که همچنان
از ان اوست تمام من
حیران می گردمش
حیران
صفحه به صفحه در پی اش
تا آخرین پیج جهان
دمای منفی هزار یخ زده جسمو جان من
از آن زمان که رفته یار تنهاست هنوزهم این بدن به یار من که ظاهراً رفتو نماند
برای من خبر رسان که همچنان از آن اوست تمام من حیران می گردمش
.حیران صفحه به صفحه در پی اش تا آخرین پیج جهان

نوشته شده در شنبه بیست و نهم دی ۱۴۰۳ساعت 20:29 توسط اهورا|

اگر فراموش شدنی بودی
باز خوابت رو نمیدیدم

عاشقت موندم بعد 20 سال

نوشته شده در پنجشنبه بیستم دی ۱۴۰۳ساعت 19:33 توسط اهورا|

کاش می‌شد نامرئی شد،

کنارش نشست

و ساعت‌ها بهش خیره شد

نوشته شده در یکشنبه چهارم آذر ۱۴۰۳ساعت 9:1 توسط اهورا|

آخ ای الهه ناز

نوشته شده در شنبه بیست و ششم آبان ۱۴۰۳ساعت 12:3 توسط اهورا|

بعد از تو بیهوده ام؛
همچون جمله ی "دوستَت دارم"
بر زبانِ آدمی لال!

نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم آبان ۱۴۰۳ساعت 14:19 توسط اهورا|

جسمی
در
اینجا،
قلبی
در
آنجا
و
خیالی
بسیار
دور..!

نوشته شده در پنجشنبه سوم آبان ۱۴۰۳ساعت 10:50 توسط اهورا|

وطنی برای من نیست...

یگانه وطنم درون یاد و خاطرات توست

نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم مهر ۱۴۰۳ساعت 11:44 توسط اهورا|


آخرين مطالب
» درمان
» تسکین
» حسرت
» میدونه
» درد
» اسم تو
» نجاتم بده
» سکوت
» آغوش
» میخواستم
Design By : AHORA