ابزار لودینگ وبلاگ

|

ابزارهای وبلاگ نویسی

با جدایی هیچی تموم نمیشه

























با جدایی هیچی تموم نمیشه

Separation does not mean the end of our love

من ناامیدت کردم؟
من باعث دردت شدم ؟

باید غذاب وجدا بگیرم

یا باید سکوت حکم فرماشه

چون من طوفان رو دیدم

قبل اینکه آسمون خاکستری شه

آره میدونستی زمین میخورم

ولی با این حال رفتی

نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم آذر ۱۴۰۴ساعت 22:43 توسط اهورا|

گاهی حواست نیست

ولی یه نفر بخاطر "بودنت" زنده‌ست:

نوشته شده در پنجشنبه ششم آذر ۱۴۰۴ساعت 20:25 توسط اهورا|

من دارم برای عشق جون میدم

فقط یک ثانیه هم کافیه

یک ثانیه دیگه برای عشق

نوشته شده در سه شنبه چهارم آذر ۱۴۰۴ساعت 22:10 توسط اهورا|

گر چُنینی گر چُنانی،

جانِ مایی جانِ جان!

مولانا دارن میفرمایند:

هر مدلی باشی بازم دوستت دارم

نوشته شده در سه شنبه چهارم آذر ۱۴۰۴ساعت 13:4 توسط اهورا|

دلم میخواهد چشم هایم را روی هم بگذارم و وقتی بازشان میکنم پهلوی تو باشم
دلم میخواهد ببوسمت
آنقدر ببوسمت که تشنگیم تمام شود ...

نوشته شده در شنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۴ساعت 15:47 توسط اهورا|

«دَستش را به گَلویَش زد و گُفت :
اینجاست ؛ رَد نمیشود ...»

نوشته شده در شنبه هفدهم آبان ۱۴۰۴ساعت 15:7 توسط اهورا|

تو برای من
«هیچ جا خونه‌ی خود آدم نمیشه » ای

نوشته شده در سه شنبه سیزدهم آبان ۱۴۰۴ساعت 13:54 توسط اهورا|

خودم خواستم با تمام وجود با تویی که نبود عاشقانه بمانم
من این عشق را با همین کوه غم روی دوش دلم تا ابد میکشانم...

نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم مهر ۱۴۰۴ساعت 12:11 توسط اهورا|

بعد از رفتنت، دیگر از هیچ چیزی نمی‌ترسم ...

تمام وحشتم، همان نبودنت بود،

که آن هم اتفاق افتاد...

نوشته شده در شنبه نوزدهم مهر ۱۴۰۴ساعت 20:40 توسط اهورا|

دلتنگ کسی هستم که برای دوباره دیدنش
فقط باید مرد...

نوشته شده در شنبه نوزدهم مهر ۱۴۰۴ساعت 20:38 توسط اهورا|

که هزار دردِ مرا
آغوش تو درمان است...

نوشته شده در شنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۴ساعت 10:22 توسط اهورا|

«خُرَم آن کَس که در این مِحنت‌گاه
خاطری را سببِ تسکین است.»

نوشته شده در چهارشنبه دوم مهر ۱۴۰۴ساعت 19:33 توسط اهورا|

با این همه تنهایی
چگونه بگریزم از مرگ،
وقتی در آغوش واژه‌ای
غم انگیزتر از مرگ پناه گرفته‌ام
واژه‌ای چنان دردآور چون “حسرت” !

👤قاسم پارسایی فر

نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۴۰۴ساعت 14:25 توسط اهورا|

اون میدونه دوستش دارم؛
ولی من بیشتر از چیزی که اون میدونه
دوستش دارم…🤍

نوشته شده در جمعه سی و یکم مرداد ۱۴۰۴ساعت 22:32 توسط اهورا|

دقیقا
مثل خیلی چیزای شخصی،
هر کسی
یه "درد"
شخصی‌ هم داره
که هیچ کسی
جز خودش
نمیتونه
عمیقاً اون رو
درک کنه
و بفهمه

نوشته شده در شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۴۰۴ساعت 23:0 توسط اهورا|

اسم تو برای من مقدسه
تا نفس تو سینه پرپر میزنه

نوشته شده در جمعه هفدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 21:30 توسط اهورا|

نجاتم
بده،
پیش
از
آنکه
تمام
من
به
مرگ
تبدیل
شود!

نوشته شده در یکشنبه دوازدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 23:51 توسط اهورا|

سکوت
پناهگاهی‌ست
ناشناخته،
برای
انسان‌هایی که
رنجی عمیق را
تاب آورده‌اند 🩶

نوشته شده در سه شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۴ساعت 22:39 توسط اهورا|

photo-2025-07-02-15-20-04

این روزها برای دوام آوردن نیازی به کلمات ندارم

یک آغوش مطمئن و محکم مرا کفایت می‌کند.

نوشته شده در چهارشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۴ساعت 15:24 توسط اهورا|

من میخواستم بوسیده بشم،

ولی دارم پوسیده میشم

نوشته شده در دوشنبه نهم تیر ۱۴۰۴ساعت 10:17 توسط اهورا|

باشد
که
غم
خجل
شود
از
صبر
قلب
من

نوشته شده در شنبه هفتم تیر ۱۴۰۴ساعت 15:22 توسط اهورا|

جان ببر آنجا که دلم برده‌ای...🩶

نوشته شده در سه شنبه سوم تیر ۱۴۰۴ساعت 11:29 توسط اهورا|

کجا بمیرم
که با بوسه‌های تو
چشم باز کنم؟

نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۴ساعت 3:6 توسط اهورا|

یه کاری واسه من بکن

آخه نسخ بغلتم...

نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۴ساعت 15:34 توسط اهورا|

‏گر سَر برود
زِ سَر ، هوایت نرود

نوشته شده در دوشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۴ساعت 21:28 توسط اهورا|

امّا برای من، تو آن همیشه‌ای…

نوشته شده در دوشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۴ساعت 21:23 توسط اهورا|

همه چی،
تکرارش خسته کنندست؛
جز یاد تو!
چون فراموش نمیشه..
عشق تو،
غم تو،
حس تو،
مغز ذخیره میکنه،
لذتش به یادگار میمونه

تا ابد

نوشته شده در سه شنبه سیزدهم خرداد ۱۴۰۴ساعت 23:39 توسط اهورا|

خوشا به‌حال شهری که «تو»
جزئی از شب‌هایش هستی..

نوشته شده در چهارشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 22:45 توسط اهورا|

بغل خونه
تا ابد زخمت
یادگار ماند...

نوشته شده در شنبه سیزدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 11:45 توسط اهورا|

ندهم چنین غمی را

به هزار شادمانی...

نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۴۰۴ساعت 11:7 توسط اهورا|


آخرين مطالب
» رفتی
» بودنت
» مردم برای عشق
» گر
» تشنگی
» رَد نمیشود
» خونه‌
» خودم خواستم
» ترس
» دوباره دیدنش
Design By : AHORA