

من و انتظارو کابوس تنهایی
من و حسی که هر لحظه اینجایی
دارم آینههای رو گم میکنم کم کم
تو رو هر طرف رو میکنم میبینم
نگو از تو چشمام چیزی نمیخونی
تو که لحظه لحظه حالم رو میدونی
اگه این بهار هم بر نگردی خونه
دیگه چیزی از من باقی نمیمونه
من رو رها از این فکر تنهایی
تو نرفتی، نه تو هنوزم اینجایی
دارم از خودم با فکر تو رد میشم
دارم عاشقی رو با تو بلد میشم

