Separation does not mean the end of our love
دلم تنگ است به دیدارم بیا هر شب در این تنهایی تنهاو تاریک خدا مانند دلم تنگ است بیا ای روشن ای روشن تر از لبخند شبم را روز کن در زیرسرپوش سیاهی دلم تنگ است نوشته شده در دوشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۸۹ساعت 10:59 توسط اهورا| دیدار من منتظر دیدار تو هستمسهل است بگویم که گرفتار تو هستمای عشق تو رفتی و مرا ساده شکستیمن در پی این حادثه غمخوار تو هستمهر چند که دور از منی و من ز تو دورمبر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم نوشته شده در جمعه یازدهم تیر ۱۳۸۹ساعت 19:57 توسط اهورا| دست نوشته های نگفته ام 47 وقتی دلم برات تنگه زخم بر این تن بیمار می زنموقتی مستم بوسه بر عکس نازت می زنمفریاد می زنمفریاد می زنماسمت رو داد می زنممی زنمبه هر دری در می زنممی زنمقدم می زنمتو خیابونا بی هدف پرسه می زنمبرای دیدنت سر به بیابون ها می زنممی زنمبه هر سری سر می زنمداد می زنمداد می زنممشت بر دل بی تاب می زنمسکوتم رو جار می زنمجار می زنمسجده می زنمبرای سلامتیت خدا رو فریاد می زنم نوشته شده در جمعه چهارم تیر ۱۳۸۹ساعت 0:56 توسط اهورا| آخرين مطالب » رفتی» بودنت» مردم برای عشق» گر» تشنگی» رَد نمیشود» خونه» خودم خواستم» ترس» دوباره دیدنش
به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تنهاو تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیرسرپوش سیاهی