ابزار لودینگ وبلاگ

|

ابزارهای وبلاگ نویسی

با جدایی هیچی تموم نمیشه | تیر ۱۳۹۱

























با جدایی هیچی تموم نمیشه

Separation does not mean the end of our love

گاهی
جای خالی بعضی چیزها عجیب حس می شود
جای خالی شانه هایت
امشب
در این آشیان
شانه هایم را همچو بید می لرزاند
نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۱ساعت 18:49 توسط اهورا|

انگار که این فاصله ها کم شدنی نیست
می خواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
بر زخم دل سوخته ام هیچ دوایی
جز لذت دیدار تو، مرهم شدنی نیست
من سروم و آزادگیم ورد زبان هاست
جز از غم تو قامت من خم شدنی نیست
بگذار که باران بشوم زار ببارم
وقتی که وصال تو فراهم شدنی نیست
دیگر به چه کار منِ غمدیده بیاید
قلبی که به دربار تو محرم شدنی نیست
می خواست غزل فاصله را کم کند اما
انگار که این فاصله ها کم شدنی نیست

نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۱ساعت 18:44 توسط اهورا|

چه بگویم
سکوت کنم بهتر است
زیرا
لبخندم را ایینه ها
اشک معنا میکنند

نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۱ساعت 18:42 توسط اهورا|

هی "خودم"
نترس
من اینجا کنارتم ...
نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۱ساعت 18:37 توسط اهورا|


چه فرقی میکند
می خواهم دلتنگی هایم را
در برابر همۀ چشم ها برهنه کنم
به این امید که شاید بین آنها
چشمهای تو بیقراریم را ببیند....
حروف را کنار هم می چینم
واژه ها را یکی یکی پاک میکنم
دوباره از نو می نویسم
با خودم میگویم چگونه میشود اثری جاودانه خلق کرد ؟
دلم میخواهد چیزی بنویسم که سر ذوق بیاوردت
آنقدر که دلت بخواهد ردپایی از خودت بگذاری
به دنبال کلمات بزرگ نمیروم، ساده میگویم
این حرفها، این خط ها، این خط خطی ها
دلشان برای نوازش نگاهت تنگ است..

نوشته شده در شنبه هفدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 11:10 توسط اهورا|

گریه کن مرد
گریه کن مرد ، مگه از سنگه دلت
گریه خوبه ، وقتی که تنگه دلت
گریه کن مرد ، گریه خالیت می کنه
گاهی اشک حالی به حالیت می کنه
گریه کن مرد ، وقتی از غصه پری
وقتی از عالم و آدم می بری
گریه کن مرد ، جای بغض تُو گلوت
رد شو از پیچ و خمای روبروت
گریه بد نیست ، آخر حادثه نیست
گریه کن که اشک مرد فاجعه نیست
بسّته مرد ،دلتو راحت بذار
خیلی سخت نیست ، خم به ابروهات بیار
این غرورت مرگ و تاراج توه
گریه کن مرد ، گریه معراج توه ...
نوشته شده در شنبه هفدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 11:8 توسط اهورا|

در من جزیره ایســــــت
که هر لحظــــه می رود
تا تــــه، درونِ آب
هر لحظـــــه ام ، مدام
غرقِ تو می شود
احساس خسته ام
،
حالا بگو ، بگـــــو
که بدون تو می شود ؟!

نوشته شده در شنبه هفدهم تیر ۱۳۹۱ساعت 11:4 توسط اهورا|

دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی میشود
و مردم نمیدانند
چگونه میشود بی هیچ واژه ایی
کسی را که این همه دور است
این همه دوست داشت…

نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۱ساعت 13:29 توسط اهورا|

گفتی دوستت دارم
و من ناگهان
تمام سال های بی تو را
پیر شدم

نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۱ساعت 13:25 توسط اهورا|

لا مصب !
همه ی غم های دنیا به کنار
با نداشتن ِ دستهــــایت چه کنم؟

نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۱ساعت 13:22 توسط اهورا|

فکر میکنند
شعر می‌گویم
نمی دانند
اینها رج زدن
نبودن توست.....

نوشته شده در چهارشنبه چهاردهم تیر ۱۳۹۱ساعت 13:20 توسط اهورا|


آخرين مطالب
» رفتی
» بودنت
» مردم برای عشق
» گر
» تشنگی
» رَد نمیشود
» خونه‌
» خودم خواستم
» ترس
» دوباره دیدنش
Design By : AHORA