Separation does not mean the end of our love
حکایت من انتظار نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:44 توسط اهورا| چای خستگی راآغوشِ تو در می کندوقتی نیستیعجالتاً چای می خوریمچه کنیم؟! نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 10:38 توسط اهورا| ترس یادته روز اول بهم گفتی دوستت دارم و من ترسیدم . . . هنوز هم می ترسم از اینکه بمیرم و یک بار دیگه نبینمت نوشته شده در یکشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۶ساعت 9:13 توسط اهورا| خواب تو دیشب خواب تو را دیدم چه رویای پر شوری. برگشتی پیشم دستت رو گذاشتی تو دستم و محکم خودت رو بهم چسبوندی گفتی دیگه پیشتم هستم تا همیشه و من فقط تونستم گریه کنم نوشته شده در شنبه چهارم شهریور ۱۳۹۶ساعت 14:12 توسط اهورا| آخرين مطالب » رفتی» بودنت» مردم برای عشق» گر» تشنگی» رَد نمیشود» خونه» خودم خواستم» ترس» دوباره دیدنش
انتظار
خستگی راآغوشِ تو در می کندوقتی نیستیعجالتاً چای می خوریمچه کنیم؟!
یادته روز اول بهم گفتی دوستت دارم
و من ترسیدم
.
هنوز هم می ترسم
از اینکه بمیرم و یک بار دیگه نبینمت
دیشب خواب تو را دیدم چه رویای پر شوری.
برگشتی پیشم
دستت رو گذاشتی تو دستم
و محکم خودت رو بهم چسبوندی
گفتی دیگه پیشتم
هستم تا همیشه
و من فقط تونستم گریه کنم