ابزار لودینگ وبلاگ

|

ابزارهای وبلاگ نویسی

با جدایی هیچی تموم نمیشه | شهریور ۱۳۹۱

























با جدایی هیچی تموم نمیشه

Separation does not mean the end of our love

با من مدارا کن
بعدا دلت برایم تنگ میشود
روزی که به سادگی برگی در باد
پرواز میکنم .....
نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۱ساعت 16:41 توسط اهورا|


تو همونی که روز اول اشناییمون
عشق رو توی من مومیایی کردی
حالا بعد از گذشت این همه روزها
خودت هم نمیتونی از بین ببریش ... لعنتی
نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم شهریور ۱۳۹۱ساعت 16:37 توسط اهورا|

من کوچه های بی قید
و رها از خود را میگذرم
و شعرهای بی قافیه را
با چتر ِ سرخ عاشقانه ام
قدم قدم خواهم پیمود ،
من دوباره
عاشقت خواهم کرد
در فصل عاشقی ....
آن زمان که
انارهای پاییزی بر لبانم میترکند

و ناگهان بوسه حادث میشود .....
همان بوسه ایی که روزی اثرش بر لبانت جای مانده بود
میخواهم در آغوشت برگ ریزانی به پا کنم
که هیچ پاییــــــــــــزی تا به حال به چشم خویش ندیده است
روزی که مثل برگی زرد زیر پایت له کردی قلبم را.....

نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۱ساعت 10:4 توسط اهورا|

اين آخرين بارم بود ،
ديگر احساسم را ؛
براي کسی عريان نميکنم ،
صداقت ،
يعني : حماقت ... !!!

نوشته شده در یکشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 23:43 توسط اهورا|

بیا فقط توی همین یک شعر
دوباره عاشق هم باشیم
من نامت را صدا میکنم...!
تو بگو جانم...!
در خواب هم راحتم نمیگذاری
بی خبر می آیی
صدایم میزنی...
تا چشم باز میکنم
باز نیستی,,,,
نوشته شده در یکشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 23:41 توسط اهورا|

پاییز که بیاید

با خیال راحت اسمت را فریاد می زنم

باران که ببارد

دیگر نگران گر گرفتن لب هایم نیستم ...

نوشته شده در یکشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 23:39 توسط اهورا|

از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
‍پريشانم...
دلم پرواز مي خواهد...

نوشته شده در یکشنبه نوزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 23:37 توسط اهورا|

به تقویم روی دیوار نگاهی بنداز

دیدی ؟

فهمیدی‌ ؟

خیلی وقته ‌!

خیلی وقته !

نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 18:40 توسط اهورا|

تنهایی من از آنجایی شروع شد که میان این همه بودم

منتظر یکی بودم که نبود..


                                                                                                                    (نازنین)

نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 18:38 توسط اهورا|

نفسم!
کاش می شد تو را یک روز حبس کنم در خود
بمانی همانجا در اعماق من تا ابد
مهم نیست اگر جانم بسر آید
مهم این است که تو میمانی برای من....

نوشته شده در دوشنبه ششم شهریور ۱۳۹۱ساعت 11:52 توسط اهورا|


آخرين مطالب
» رفتی
» بودنت
» مردم برای عشق
» گر
» تشنگی
» رَد نمیشود
» خونه‌
» خودم خواستم
» ترس
» دوباره دیدنش
Design By : AHORA