تا شعر تازه ای بنویسم
جاری می شوم در غمت
اشک ها می ریزم
راز و نیاز ها می کنم
لحظه های را التماس می کنم
نفرین دقایق تنهایی می کنم
به جاده های گذشته ی خاطرات قدم می گذارم
بوسه بر عکس هایت می نشانم
تا شعر تازه ای بنویسم
مست مستانگی می شوم
تشنگی لبان سوزانم را امیدی میدهم
ناتوانی توانم را فریاد می زنم
اسم زیبایت را می نگارم
سراغ خنده هایت را می گیرم
...
..
.