وقتی...
باران یادت سرازیر شود ...
وقتی ...
طوفان خاطراتت حادث شود ....
تمام واژه های عاشق این شعر
و تمام عاشقانه هایم ...
از روی برگ برگ قفس خسته دلم ....
آزاد خواهند شد ....
پـــــر خواهند کشید
وقتی ...
ارام بگیرد این باران و طوفان ....
رفتگر پیر محله
باید تمام سطح شهر را از این همه عاشقانه های
پراکنده در هر گوشه
اب و جارو کند .....
بوی تو ،بوی عشقت
همه شهر را مست کرده ...
و من مست تر از همه سرمستان غرق در سمفونی تکرار روزانه خود
باز مینویسم ....
از تویی که در شبی زمستانی بهار قلبم شدی