محبوب من!
شبهای زمستان، بیوقفه بیدارم.
بیوقفه به شما فکر میکنم.
آن هم درحالیکه همه در خواباند.
حتی خود شب هم خواب است.
تنها من و تاریکی بیداریم.
تاریکیای که حتی از خودش میترسد!
اغلب سر روی زانوی من میگذارد،
اما خوابش نمیبرد...
محبوب من!
از خودم میپرسم،
آیا پیش از شما هم روشنایی بوده است؟